(1/2=141122/3و3F) حاکی از معنادارنبودن مقدار F است (0/05
همانطور که در جدول شماره 3 مشاهده میشود، یافتههای حاصل از تحلیل کوواریانس چندمتغیره حاکی از آن است که در تمام آزمونها F بهدستآمده با درجه آزادی 2 و 25 در سطح 0/05 (0/05 P >)، (22 و3=df)
(92/63=F و 0/9=Pillai’s Trace). در ادامه برای درک دقیقتر و بررسی تأثیر جداگانه متغیرهای مستقل بر متغیرهای وابسته جدول آزمونهای اثرات بینآزمودنی ارائه میشود.
نتایج جدول شماره 4 حاکی از آن است که میانگین نمرات اصلاحشده پسآزمون متغیرهای رضامندی زوجیت و اعتیاد به بازیهای رایانهای، بعد از برداشتن اثر نمرات پیشآزمون در دو گروه آزمایش و کنترل با یکدیگر تفاوت معنادار داشته (0/05>P) و این موضوع حاکی از تأثیر مثبت برنامه مداخله روانشناختی خانوادهمحور بر متغیرهای رضامندی زوجیت و اعتیاد به بازیهای رایانهای بوده است و دامنه اندازه اثرهای بهدستآمده بین 61 تا 82 است. این میزان از اندازه اثر بر اساس طبقهبندی کوهن از اندازه اثر، در محدوده متوسط تا زیاد قرار دارد؛ بنابراین، هر دو فرضیه پژوهش تأیید شد. در ادامه برای بررسی پایداری اثر مداخله در مرحله پیگیری، از روش آماری اندازهگیری مکرر استفاده شد. به دلیل معنادارشدن آزمون کرویت موچلی، از آمارههای تعدیلیافته F گرینهوس گیاسر استفاده شد.
نتایج جدول شماره 5 حاکی از آن است که F متغیرهای رضامندی زوجیت (16/24) و اعتیاد به بازیهای رایانهای (183/3) در گروه آزمایش معنادار است (0/05>P). این موضوع حاکی از تأثیر مثبت برنامه مداخلهای خانوادهمحور بر متغیرهای رضامندی زوجیت و اعتیاد به بازیهای رایانهای در طول مراحل پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری بوده و دامنه اندازه اثرهای بهدستآمده بین 55 تا 87 است. در ادامه، بررسی نمودارهای متغیرهای وابسته حاکی از ثبات و ادامه اثر مداخله تا مرحله پیگیری است. (تصاویر شماره 1 و 2).
بحث
این پژوهش با هدف بررسی اثربخشی برنامه روانشناختی خانوادهمحور بر رضامندی زوجیت والدین شاغل و وابستگی فرزندان نوجوان آنان به بازیهای رایانهای انجام و در قالب دو فرضیه بررسی شد.
فرضیه نخست اثربخشی برنامه روانشناختی خانوادهمحور بر رضامندی زوجیت والدین شاغل بود. یافته مربوط به این فرضیه نشان داد بین دو گروه آزمایشی و گواه در متغیر رضامندی زوجیت، تفاوت معناداری وجود دارد و این تأثیر مثبت تا مرحله پیگیری تداوم داشته است. نتایج بهدستآمده از این فرضیه با یافتههای حاصل از مطالعات پژوهشگران دیگر درباره اثربخشبودن آموزشهای خانوادهمحور بر ارتقای رضامندی زوجیت همسران از جمله خلعتبری، قربانشیرودی، عذاری، بذله و سفریزدی (2013)، الماسی، آکوچکیان و ماراسی (2013)، عزیزی، اسماعیلی، دهقان منشادی و اسماعیلی (2016)، سجادی و همکاران (2015)، امتائه و اسدی (2015)، پروین، فاطمی، امینیان و رفیعی وردنجانی (2014)، خواجهالدین، ریاحی، صالحی ویسی و ایزدی مزیدی (2010)، یوسفی (2016)، غلام رضایی، حسینی و کریمینژاد (2017)، حسینپور، شهرویی و عبادی (2009) و حسینی، رسولی، داورنیا و بابایی گرمخانی (2016) همخوانی دارد.
به منظور تبیین علت اثربخشی این مداخله بر تمامی زیرمقیاسهای رضامندی زوجیت، اشاره به ویژگیهای این برنامه لازم به نظر میرسد. اولین نکته درباره رویکرد انتخابی و روش آموزش است. در رویکرد شناختیرفتاری علاوه بر انتقال دانش و گرفتن بازخورد و تغییر نگرش، از تمرینهای تکلیفی نیز برای ایجاد مهارت به منظور تغییر رفتار، استفاده میشود که این نوع از آموزش نهتنها باعث یادگیریهای غیرسطحی میشود، بلکه دارای اثرات ماندگارتری نیز هست. هرچند انجام تکالیف خانگی برای بزرگسالان، بهویژه مردها، دشوار است و معمولاً این مراجعان ترجیح میدهند به جای روش نوشتاری برای طرح مشکلات خود، از روش گفتاری استفاده کنند، پس از آگاهی از اثرات نوشتن مطالب در کاربرگهای تمرینی، برای انجام تمرینهای مربوطه تلاش کافی میکنند که این موضوع موجب بهبود نتایج شد.
دومین نکته مربوط به محتوای این برنامه میشود. محور اصلی این آموزش، مهارتهای زندگی است. برنامه آموزش مهارتهای زندگی را برای اولینبار سازمان جهانی بهداشت به منظور پیشگیری از مشکلات فردی و افزایش سطح بهداشت روانی افراد و جامعه در 10 برنامه تدوین کرد. امروزه با وجود ایجاد تغییرات عمیق فرهنگی و تغییر شیوههای زندگی، بسیاری از افراد در رویارویی با مسائل زندگی فاقد تواناییهای لازم و اساسی هستند و همین موضوع آنان را در مواجهه با مسائل و مشکلات زندگی روزمره، آسیبپذیر کرده است؛ در حالی که همه مهارتهای لازم برای زندگی را میتوان فراگرفت؛ بنابراین، جای خالی این آموزش در زندگی شرکتکنندگان در این دوره، باعث مشارکت فعالتر آنان و افزایش جذابیت و میزان اثربخشی آموختهها شد.
در این برنامه، محور بعدی در تدوین محتوا، مهارتهای زندگی زناشویی بود و هنگامی که شرکتکنندگان در دوره با این مهارتها بیشتر آشنا میشدند و با انجام تمرینها، از آموختهها در زندگی خانوادگی خود استفاده میکردند، انگیزه بیشتری برای شرکت در دوره پیدا میکردند و این موضوع در افزایش میزان اثربخشی آموزش به آنان، تأثیر بسزایی داشت. با توجه به این نکته مهم که برای انجام هر کاری کسب مهارت در آن کار ضرورت است و در حالی که در جامعه ما، قبل از ازدواج و آغاز زندگی مشترک و تربیت فرزندان، هیچ آموزشی به همسران داده نمیشود، علاقهمندی فراوان شرکتکنندگان به مطالب ارائهشده در این دوره توجیهپذیر است. نکته آخر، اینکه ارتقای رضامندی زوجیت با آموزش زوجین، یکی از راهکارهای مدیریت احساسات، افکار و رفتارهای زوجین است و باعث میشود راهحلهای مناسبتری برای مقابله با مشکلاتشان برگزینند.
فرضیه دوم اثربخشی برنامه روانشناختی خانوادهمحور درباره اعتیاد به بازیهای رایانهای بود. یافته مربوط به این فرضیه نشان داد بین دو گروه آزمایشی و گواه در متغیر اعتیاد به بازیهای رایانهای تفاوت معناداری وجود دارد و این تأثیر مثبت تا مرحله پیگیری تداوم داشته است. این بخش از این پژوهش فاقد پیشینه پژوهشی است و در هیچیک از پژوهشهای انجامشده، به آموزش والدین و بررسی نتایج و اثربخشی آن به طور غیرمستقیم بر میزان وابستگی فرزندان آنان به بازیهای رایانهای، پرداخته نشده است. زمانی، عابدینی و خردمند (2012) در مطالعه بر روی 254 نفر از دانشآموزان نوجوان، به این نتیجه دست یافتند که والدین با سبک فرزندپروری قاطعانه، از طریق ایجاد و توسعه مهارتهای خودکنترلی و مدیریت زمان در فرزندان خود، احتمال وابستگی آنان به بازیهای رایانهای را کاهش میدهند. والجوس و کاپا (2010) نیز رابطه بین استفاده از بازیهای رایانهای و متغیرهای روانشناختی (عملکرد خانواده، تصمیمگیری و رفتار خشن) را بررسی کردند و ارتباط معناداری بین آنها یافتند.
آنیو تاورن (2008) نیز نشان داد وجود جو عاطفی نامساعد در خانواده باعث افزایش میزان اعتیاد به رایانه میشود. در تبیین علت اثربخشی این مداخله نیز میتوان گفت که اولاً وابستگی زیاد نوجوانان به بازیهای رایانهای که علت شکایت والدین از رفتار نوجوانان در این پژوهش بود، خود معلول رابطه نادرست والدین با یکدیگر و با فرزند نوجوانشان است. به بیان دیگر نتایج این پژوهش حاکی از این واقعیت است که والدین به جای شکایت از رفتار افراطی فرزندان نوجوان خود در فضای مجازی و استفاده زیاد آنان از بازیهای رایانهای، میتوانند با فراگیری مهارتهای زندگی و روشهای درست برخورد با نوجوانان و درنهایت بهبود فضای عاطفی حاکم بر خانواده و اختصاص زمان کیفی لازم به فرزند نوجوان خود، نهتنها باعث کاهش نشانههای اختلالهای عاطفی او شوند، بلکه زمینه کاهش وابستگی آنان را به بازیهای رایانهای نیز فراهم کنند.
دوم اینکه همانگونه که نتایج این پژوهش نشان داده است، با وجود خوداظهاریِ فرزندانِ نوجوانِ والدینِ شرکتکننده در این
دوره آموزشی، میزان وابستگی آنان به بازیهای رایانهای کاهش یافته است. این موضوع نشانگر این واقعیت است که با وجود رشد چشمگیر تکنولوژی و فناوری اطلاعات در این عصر و جذابیتهای فراوان فضای مجازی و بازیهای رایانهای، هنوز نمیتوان نقش بسزای خانواده به معنای اعم و والدین شاغل به معنای اخص را در بروز اختلال اعتیاد به بازیهای اینترنتی و رایانهای نادیده گرفت. والدین میتوانند با افزایش آگاهی و مهارتآموزی، نیازهای فرزند نوجوان خود را تامین کنند و با توجه ویژه به نیازهای عاطفی او، در پیشگیری از وابستگی شدید او به بازیهای رایانهای نقش درخور توجهی ایفا کنند. سوم اینکه به منظور اصلاح و تغییر رفتار در افراد، صرفاً استفاده از روشهای آموزش مستقیم تنها راهکار مؤثر نیست و روشهای آموزش غیرمستقیم نیز میتواند در این زمینه کارآمد و نتیجهبخش باشد.
از محدودیتهای این پژوهش میتوان به محدودیت تعمیم نتایج این پژوهش به جمعیتهای دیگر اشاره کرد؛ این تعمیم باید با احتیاط انجام شود. همچنین عوامل متعددی بر رضامندی زوجیت والدین اثر دارد که کنترلکردن همه آن متغیرها کار دشواری است. نتیجه اینکه با انجام مداخله این پژوهش (برنامه روانشناختی خانوادهمحور) میتوان باعث افزایش رضامندی زوجیت و کاهش وابستگی فرزندان به بازیهای رایانهای شد. اجرای این برنامه مداخلهای به سازمانها و مراکز درمانی و روانشناسان پیشنهاد میشود.
ملاحظات اخلاقی
پیروی از اصول اخلاق پژوهش
این پژوهش بر اساس کدهای اخلاق حرفهای روانشناسان و مشاوران انجام شده است. برای اجرای ملاحظات مذکور، این نکات رعایت شد: 1. شرکت افراد در این طرح به صورت داوطلبانه و با گرفتن رضایت نامه کتبی؛ 2. ارائه اطلاعات کافی درباره چگونگی پژوهش به تمامی شرکتکنندگان؛ 3. احترام به اصل رازداری؛ 4. اطمینانبخشی به شرکتکنندگان مبنی بر عدم ضرر و زیان به دلیل شرکت در این پژوهش؛ 5 . تحمیلنکردن هزینه ناشی از شرکت در برنامه آموزش؛ 6. پیگیری مداخلهای در صورت لزوم حتی پس از پایان پژوهش یا خروج شرکتکنندگان از پژوهش؛ 7. امکان انصراف شرکتکنندگان در صورت تمایل نداشتن به همکاری در هر مرحله از پژوهش؛ و 8 . اجرای جلسات آموزشی برای افراد گروه گواه پس از پایان پژوهش (در صورت تمایل آنان).
حامی مالی
این مقاله برگرفته از پایان نامه دکترای نویسنده اول در گروه روانشناسی، دانشکده ادبیات، علوم انسانی و اجتماعی، واحد علوم و تحقیقات، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران است.
مشارکت نویسندگان
مشارکت نویسندگان به این شرح است: نظارت و راهنمایی: غلامعلی افروز؛ روششناسی واعتبارسنجی: مسعود غلامعلی لواسانی؛ و مفهومسازی، تحلیل مطالب و تدوین: سوگند قاسم زاده و نرگس زینعلی.
تعارض منافع
بنا به اظهار نظر نویسندگان این مقاله تعارض منافع نداشته است.
بازنشر اطلاعات | |
این مقاله تحت شرایط Creative Commons Attribution-NonCommercial 4.0 International License قابل بازنشر است. |