مقدمه
سرطان[1]، بیماری سلولهاست که تکثیر غیرطبیعی و غیرقابلکنترل آنها را بههمراه دارد (انجمن سرطان آمریکا[2]، 2013). در این میان، سرطانهای دوران کودکی یکی از پرچالشترین بیماریها برای کودکان و خانوادههایشان محسوب میشود. مادران دارای کودک مبتلا به سرطان، شرایط بسیار دشواری را در مقابله با بیماری فرزندشان تجربه میکنند. در طی فرایند تشخیص و درمان سرطان کودکان، افراد خانواده (بهویژه مادر که مراقب اصلی کودک است) با بسیاری از مشکلات روانشناختی و روانپزشکی مواجه میشوند (سانتوس، کرسپو، کاناوارو، آلدرفر و کازاک، 2016). بهواقع، تلاشهای درمانی همیشه موفقیتآمیز نیست و کودک مبتلا به سرطان و خانوادهاش ممکن است زندگی توأم با عدم اطمینان دربارهی آینده و ترس از مرگ را تجربه کنند. والدین کودکان مبتلا به سرطان بهطورمعمول دچار احساساتی مانند خشم، افسردگی، اضطراب، ناامیدی و احساس گناه میشوند (نعمتی، رسولی، ایلخانی و باغستانی، 2017).در این راستا، پژوهش ساهلر، دالگین، فیپس، فیرکلاو، اسکینز و همکاران (2013) نشان داد آموزش مهارت حل مسئله در کاهش اضطراب و افسردگی و استرس پس از حادثه[3] مادران کودکان مبتلا به سرطان مؤثر است. درواقع، دریافت خبر ابتلای فرزند به بیماری سرطان، رویداد فشارزای روانی شدیدی برای والدین محسوب میشود. مطالعات نشان داده است والدینی که فرزند آنان مبتلا به سرطان تشخیص داده شده از قابلیت کمتری در حفظ ثبات روانی – شناختی خود برخوردارند و این وضعیت تأثیر منفی بر کیفیت زندگی آنان خواهد گذاشت (اشنایدر و مانل، 2006).
امیدواری[4] نقش مستقیم و بهسزایی در کیفیت زندگی بیمار و خانوادهی او ایفا میکند و بر سازگاری آنان در طی دوران درد و محرومیت مؤثر است (ساناتانی، شرییر و استیت، 2008). امید، فرایندی شناختی است که طی آن افراد اهداف خود را تعیین میکنند، برای رسیدن به آنها راهکارهایی را خلق میکنند و انگیزهی لازم را برای به اجرا درآوردن این راهکارها ایجاد کرده و در طول مسیر حفظ میکنند (اشنایدر و مانل، 2006). نتایج پژوهش هالمن، فیدل، مولزان، مایز و مالینز (2014) حاکی از آن است که تجربهی امید در دوران تجارب مربوط به سرطان در کودکان میتواند رشد پس از سانحه را در والدین تسهیل کند. همچنین نتایج پژوهش سامون، عبدالله، دیآمیکو، گتمن، هیس و همکاران (2015) نشان داد امید به زندگی برای کمک به تصمیمگیریهای درمان مهم است.
خشم[5] را میتوان رایجترین روش برای تسکین ناکامیهای هیجانی دانست (وو، چانگ، تسای و لیانگ، 2018). خشم بهعنوان یک هیجان گذرا تجربه میشود و برانگیختگی آن بهصورت مکرر میتواند مشکلساز باشد. خشم حالتی است که به عمل تبدیل شده و به دو صورت کلامی و غیرکلامی قابل مشاهده است (فتی، موتابی، محمدخانی و کاظمزاده عطوفی، 2016). پژوهش نیکمنش، کاظمی و زارعنژاد (2017) نشان داد آموزش مهارتهای زندگی به کاهش معنادار خشم و افزایش سطح ادراک شایستگی منجر میشود؛ بنابراین، مدیریت افراد در ابراز هیجانها میتواند روبرو شدن آنان را با چالشهای زندگی، آسان و سلامت روان بیشتری را موجب شود. این افراد در مقایسه با افرادی که توانایی بیان و درک هیجانی ندارند در کنار آمدن با تجربههای منفی، موفقتر هستند و از سازگاری بیشتری برخوردارند (گلمن[6]، 1995، به نقل از شاهقلیان، مرادی و کافی، 2007). نتایج پژوهش نصرتآبادی، عسکریان محمدآبادی و حامد فرشبافی (2016) حاکی از آن است که آموزش مهارتهای زندگی بر افزایش خودکارآمدی و کاهش پرخاشگری مؤثر است.
مادران کودکان مبتلا به سرطان اغلب مراقبان اصلی کودک هستند و عملکرد آنان برای بهزیستی کودک و خانواده بسیار مهم است؛ لذا یادگیری مهارتهای زندگی توسط این مادران نهتنها موجب کاهش پریشانی و اضطراب میشود، بلکه منافع بسیاری نیز برای کودک و سایر اعضای خانواده در طول درمان دارد (کازاک و نول، 2015). نتایج پژوهش نگویین، فیرکلاو و نول (2016) نشان داد آموزش مهارت حل مسئله بر کاهش افسردگی، خُلق منفی و استرس مادران دارای کودکان مبتلا به اوتیسم مؤثر بود و آموزش مهارت روابط بینفردی به برقراری روابط سالم بین مادر، کودک و خانواده منجر میشود. پژوهش رودریگز، مورفی، واناتا، گرهارت، یانگ سالمه و همکاران (2016) نشان داد گفتگو دربارهی سرطان بین مادر و فرزند بیمارش تجدید رابطه را تسهیل میکند و بالاتر بودن کنترل اولیه و ثانویهی راهبرد مقابله و پایین بودن علائم افسردگی به برقراری مجدد روابط مادر و فرزند منجر میشود.
آموزش مهارتهای زندگی که در سال 1993 توسط سازمان بهداشت جهانی[7] (WHO) بهمنظور پیشگیری از مشکلات فردی و افزایش سطح بهداشت روانی افراد و جامعه تدوین شده است، تقویت ده مهارت (خودآگاهی، همدلی، ارتباط مؤثر، روابط بینفردی، تصمیمگیری، حل مسئله، تفکر خلاق، تفکر انتقادی، توانایی کنترل هیجانها و توانایی مقابله با اضطراب) را پیشنهاد کرده است (فتی و همکاران، 2016). نبود مهارتهای زندگی میتواند شرایط را برای مادران دارای فرزند مبتلا به سرطان سختتر کند، زیرا ناامیدی و خشم مانع از حمایت مناسب فرزندشان میشود؛ اما داشتن امید، بخش مهمی از درمان را تشکیل میدهد و مدیریت مناسب هیجانها میتواند در تصمیمگیری مناسب به آنان کمک کند.
نتیجهی پژوهش گرهارت، وارلا و برنز (2017) نشان داد آموزش و تمرینهای تجربی میتواند از شکل دادن ارتباطات سازگار و تقویت مهارتهای مدیریت استرس حمایت کند. همچنین پژوهش گورنی ویکز، فلوید، کریشنان، بیشاپ، تادیور و همکاران (2017) حاکی از آن است که آموزش مهارتهای ارتباطی در برنامههای آموزش بهداشت میتواند به بهبود روابط بیمار و مراقبت از بیماران منجر شود. درواقع، چنین مداخلاتی ممکن است توانایی افراد را برای مقابله با علائم و خواستههای مربوط به بیماری سرطان افزایش دهد. آموزش مهارتهای زندگی به تلاش بیشتر برای مبارزه با بیماری میانجامد (پورتر و کارن استینهاوسر، 2018).
به نظر میرسد اولین عکسالعمل افراد مبتلا و خانوادههای آنان نسبت به بیماریهایی مانند سرطان، افزایش خشم و کاهش امید باشد که خود بر روابط آنان تأثیر میگذارد. یادآور میشود اگرچه پژوهشهای مختلفی تأثیر مهارتهای زندگی را بر متغیرهای این پژوهش در گروههای نمونه دیگر نشان دادهاند، پژوهشهای کمتری در مورد گروه نمونهی پژوهش حاضر انجام شده است. باید در نظر داشت حتی مادرانی که از امکانات رفاهی- درمانی محک (اسکان در اقامتگاههای محک، برخورداری از بهترین امکانات دارویی و درمانی، برنامههای تفریحی، هنری و آموزشی گوناگون برای کودکان و والدین آنان، حملونقل و غیره) استفاده میکنند همچنان از جنبههای مختلف تحت تنش و فشار روانی هستند.
با توجه به مطالب بالا، میتوان انتظار داشت این مادران با یادگیری مهارتهایی مانند روابط بینفردی، حل مسئله و کنترل خشم، علاوه بر ایجاد شور زندگی و امید در خود و فرزندشان، در فضای عاطفی خانواده و نوع رفتار بستگان و اطرافیان نیز تأثیر داشته باشند و برای طی کردن مسیر طولانی درمان، خستگی و ناامیدی را از خود و خانواده خود دور کنند و حامی فرزندشان باشند که بیش از هر زمان دیگری به حمایت او نیاز دارد.
نظر به تحقیقات یادشده، علاوه بر درمان دارویی که کودکان دریافت میکنند، نقش خانواده بهویژه مادر در روند درمان مؤثر است و مداخلات روانشناختی جهت مدیریت خشم و افزایش امیدواری که به تسهیل روند درمان کودک و آرامش مراقبان وی منجرمیشود، ضرورت مییابد. با در نظر گرفتن شرایط ویژهی این مادران و توجه به مسائل عاطفی، هیجانی و روانی آنان بهنظر میرسید آموزش تمامی مهارتهای زندگی از حوصلهی آنان خارج باشد، بنابراین انتخاب مهارتهای روابط بینفردی، حل مسئله و کنترل خشم بهمنظور برقراری روابط سالم مادر با کودک، خانواده، کارکنان بخشهای درمانی و بالا بردن سطح کیفی حل مسائل (اخذ تصمیمهای بهتر و تقویت حس امیدواری) و کنترل خشم و کاهش پرخاشگری که لازمهی کسب دو مهارت دیگر است، صورت پذیرفت.ازاینرو، هدف پژوهش حاضر بررسی میزان افزایش امیدواری و مدیریت خشم مادران دارای کودکان مبتلا به سرطان از خلال آموزش مهارتهای زندگی (روابط بینفردی، حل مسئله و کنترل خشم) است. بر این اساس فرضیههای پژوهش به شرح زیر است: 1- آموزش مهارتهای زندگی (روابط بینفردی، حل مسئله، کنترل خشم) بر افزایش امیدواری مادران کودکان مبتلا به سرطان تأثیر دارد. 2- آموزش مهارتهای زندگی (روابط بینفردی، حل مسئله، کنترل خشم) بر افزایش مدیریت خشم مادران کودکان مبتلا به سرطان تأثیر دارد.
روش
طرح آزمایشی
این پژوهش از نوع شبه آزمایشی با طرح پیشآزمون – پسآزمون با گروه کنترل است.
شرکتکنندگان
جامعهی آماری شامل مادران دارای کودکان مبتلا به سرطان در بیمارستان و نقاهتگاههای مؤسسهی خیریهی حمایت از کودکان مبتلا به سرطان (محک) بود که در بازهی زمانی نیمهی دوم سال 1396 تا پایان فروردین سال 1397 فرزندان مبتلا به سرطان ایشان تحت درمان پزشکی قرار داشتند. با توجه به نوع پژوهش، حجم نمونه 30 نفر برآورد شد (دلاور، 2018) و با در نظر گرفتن احتمال افت، 20 درصد به این تعداد اضافه شد و حجم نمونه به 36 نفر افزایش یافت. روش نمونهگیری بهصورت در دسترس و داوطلبانه بود. به این منظور با همکاری بخش روانشناسی محک و با توجه به ملاک ورود، در یک جلسهی معارفه ضمن توضیح در مورد پژوهش، مادران علاقهمند جهت شرکت در پژوهش اعلام آمادگی کردند. ملاک ورود عبارت بود از: حضور مادر به همراه فرزند مبتلا به سرطان در بیمارستان یا نقاهتگاه محک در بازهی زمانی موردنظر و ملاک خروج فوت کودک مبتلا به سرطان در نظر گرفته شد.
همچنین در این پژوهش اصول اخلاقی زیر مدنظر قرار گرفت:
- رضایت آگاهانه برای شرکت در پژوهش.
- رعایــت اصل رازداری و محرمانـــه بودن اطلاعـــات شرکتکنندگان.
- آزادی کنارهگیری از ادامهی پژوهش در هر مرحلهای از آن.
- برگزاری جلسات آموزش مهارتهای ارتباط بینفردی، حل مسئله و کنترل خشم برای گروه کنترل.
ابزارهای سنجش
مقیاس امیدواری اشنایدر[8]: این مقیاس توسط اشنایدر (1991) برای سنجش امیدواری ساخته شده است. پرسشنامه با 12 عبارت بهصورت خودسنجی اجرا میشود. نمرهگذاری این پرسشنامه بر اساس کاملاً درست 4، تا حدی درست 3، تا حدی غلط 2، کاملاً غلط 1 است. همسانی درونی کل آزمون 74/0؛ و همسانی درونی زیرمقیاس عاملی 71/0 تا 76/0 و زیرمقیاس راهبردی 63/0 تا 80/0 است. این پرسشنامه با پرسشنامههایی مانند خوشبینی، انتظار دستیابی به هدف و عزتنفس همبستگی 50/0 تا 60/0 دارد. همبستگی این پرسشنامه با پرسشنامهی ناامیدی بک برابر 51/0- و با پرسشنامهی افسردگی بک برابر 42/0- است که نشاندهندهی روایی ملاکی این پرسشنامه است (اشنایدر و مانل، 2006). در پژوهشی که توسط گلزاری (2007) در مورد 660 دانشآموز دختر در تهران انجام شد، آلفای کرونباخ 89/0 بهدست آمد. مقیاس امید به میزان 50/0 تا 60/0 با مقیاس خوشبینی شییر و کارور[9] و با نمرات سیاههی افسردگی بک همبستگی منفی (51/0- تا 42/0-) نشان داد (نقل از برجیس، حکیم جوادی، طاهر، غلامعلی لواسانی و خانزاده، 2013).
پرسشنامهی خشم اسپیلبرگر[10]: پرسشنامهی استاندارد خشم اسپیلبرگر (1999، به نقل از خدایاری فرد، غلامعلی لواسانی، اکبری زردخانه و لیاقت، 2010) مقیاسی مداد کاغذی است که 57 ماده دارد و شامل شش مقیاس و پنج خردهمقیاس است و مادههای آن در سه بخش تنظیم شده است. 1- خشم حالت 2- خشم صفت (با دو زیرمقیاس خُلقوخوی خشمگینانه و واکنش خشمگینانه) 3- بروز کنترل خشم (با زیرمقیاسهای بروز خشم بیرونی، کنترل خشم درونی و بروز خشم درونی). نمرهگذاری این پرسشنامه بر اساس طیف لیکرت 4 درجهای بهصورت هرگز = 1 تا همیشه=4 درجهبندی شده است. این پرسشنامه توسط اسپیلبرگر در مورد 164 نفر بزرگسال عادی و 276 نفر بیمار روانپزشکی اجرا شد. ضرایب آلفا برای مقیاسها و خردهمقیاسهای ناظر بر حالت خشم و صفت خشم برابر 84/0 یا بالاتر و برای مقیاسهای ناظر بر بیان خشم، کنترل خشم و شاخص کلی بیان خشم برابر 73/0 یا بالاتر بوده است. در پژوهش خدایاری فرد و همکاران (2010) آلفای کرونباخ در خشم حالت 93/0، خشم صفت 83/0، ابراز خشم درونی 60/0 و ابراز خشم بیرونی 73/0 بهدست آمد و نتایج نشان داد 64/42 درصد واریانس خشم صفت تبیین میشود که نشاندهندهی روایی سازهی پرسشنامه است.
مطالب و محتوای مداخله
جدول 1 خلاصهای از هدف و محتوای جلسات آموزشی مهارتهای روابط بینفردی، حل مسئله و کنترل خشم را نشان میدهد.
روند اجرای پژوهش
پس از هماهنگیهای لازم و اخذ مجوز از مسئولان موسسهی محک، به بیمارستان و نقاهتگاههای مؤسسه مراجعه شد و با همکاری بخش روانشناسی، در مورد مادران حاضر درمحک (با توجه به ملاک ورود) که جهت شرکت در پژوهش اعلام آمادگی کرده بودند، پرسشنامههای امیدواری اشنایدر و خشم اسپیلبرگر اجرا شد. 36 نفر که در دو پرسشنامه، کمترین نمره را کسب کرده بودند، انتخاب و به روش تصادفی در دو گروه 18 نفری آزمایش و کنترل گمارش شدند. در طول انجام پژوهش،4 کودک که مادر آنان در گروه آزمایش تحت آموزش بودند فوت کردند؛ بنابراین بهطور تصادفی همین تعداد از گروه کنترل حذف شد و گروه نمونه به 28 نفر رسید. برنامهی آموزشی بهصورت 7 هفته و هر جلسه 90 دقیقه با یک تنفس 15 دقیقهای (هر مهارت 2 جلسه و جلسهی هفتم جمعبندی جلسات) برگزار شد. پس از دو ماه در مرحله پسآزمون، پرسشنامهها در مورد دو گروه اجرا گردید.
نتایج
برای تجزیهوتحلیل دادهها از تحلیل کوواریانس چندمتغیری استفاده شد. میانگین و انحراف استاندارد سن شرکتکنندگان گروه آزمایش به ترتیب 42/37 و 96/7 و گروه کنترل به ترتیب 41/33 و 28/9 بود. آزمون t مستقل نشان داد که گروهها به لحاظ سن تفاوت معناداری با یکدیگر ندارند (05/0<p، 186/1=(26)F) بنابراین گروهها به لحاظ سن همگن هستند.
با توجه به دادههای جدول 2 شاخصهای شاپیرو - ویلک مربوط به مؤلفههای کنترل خشم در مرحله ی پیشآزمون و پسآزمون برای هر دو گروه آزمایش و کنترل در سطح 05/0 معنادار نیست که نشاندهندهی نرمال بودن توزیع دادههای آنها در دو گروه و در دو مرحلهی اجرا است؛ اما شاخصهای شاپیرو – ویلک مربوط به هر دو مؤلفهی امیدواری در مرحلهی پیشآزمون برای گروه آزمایش در سطح 05/0 معنادار است که بیانگر غیر نرمال بودن توزیع دادههای آن مؤلفهها در گروه مزبور است. باوجوداین، ارزیابی سطوح معناداری این شاخص در مورد هر یک از مؤلفهها نشان میدهد که انحراف از مفروضهی نرمال بودن چندان شدید نیست؛ بنابراین میتوان انتظار داشت که نتایج پژوهش را بهصورت جدی تحت تأثیر قرار ندهد. استفاده از آزمون تحلیل واریانس چندمتغیری نشان داد بین دو گروه آزمایش و کنترل به لحاظ مؤلفههای امیدواری (551/0P=، 611/0=(25و2)F) و مؤلفههای خشم (844/0=P، 171/0=(25 و 2) F) در مرحلهی پیشآزمون تفاوت معناداری وجود ندارد؛ بنابراین مفروضهی استقلال متغیرهای پیشآزمون از عضویت گروهی برقرار است. همچنین مفروضهی برابری واریانسهای خطای متغیرهای پسآزمون در گروههای آزمایش و کنترل (با استفاده از آزمون لوین) و نیز مفروضهی همگنی شیب خط رگرسیون بین پیشآزمون و پسآزمون در دو گروه برقرار است.
در آزمون فرضیهی اول، ارزیابی مفروضهی همگنی واریانس ـ کوواریانس بهوسیلهی آمارهی ام ـ باکس نشان داد مفروضــــهی مزبــــور در بین دادههای پژوهـــش برقرار نیست (72/10= Box's M، 020/0>P، 27/3=F). باوجوداین، با توجه به سطح معناداری بهدستآمده میتوان گفت انحراف از مفروضه، شدید نیست و میتوان انتظار داشت که نتایج تحلیل را تحت تأثیر قرار ندهد.
نتیجهی آزمون کرویت بارتلت با درجهی آزادی 3 در سطح 01/0 معنادار بود (39/28= 2χ) که نشاندهندهی سطح قابلقبولی از همبستگی بین مؤلفههای امیدواری است. نتایج تحلیل کوواریانس چندمتغیری نشان داد ارزش F (588/0= ویلکز لامبدا، 412/0=2partial h، 002/0= P، 06/8=(23 و 2)F) در سطح 01/0 معنادار است. برای تعیین اینکه کدامیک از مؤلفههای امیدواری در بین دو گروه نمونه به لحاظ آماری متفاوت است، تحلیل کوواریانس یکراهه انجام شد.
بر اساس جدول 3 اجرای متغیر مستقل در سطح معناداری 01/0 مؤلفههای قدرت راهبردی (01/0> P، 32/8 = (24 و 1)F) و قدرت عاملی (01/0> P، 55/9 = (24 و 1)F) را تحت تأثیر قرار داده است. مجذور اتای مؤلفهی قدرت راهبردی و عاملی بهترتیب برابر با 257/0 و 285/0 است، این بدان معناست که تقریباً 7/25 درصد از واریانس قدرت راهبردی امیدواری و 5/28 در صد از واریانس قدرت عاملی بهوسیلهی قرار گرفتن در گروه تبیین میشود. استفاده از آزمون بنفرونی نشان داد میانگینهای تعدیلشدهی گروه آزمایش در هر دو مؤلفهی قدرت راهبردی (01/0> P، 871/0=SE، 514/2= ∆x̄) و قدرت عاملی (01/0> P، 710/0=SE، 195/2= ∆x̄) بهصورت معناداری بیشتراست؛ بنابراین فرضیهی اول تأیید میشود. در آزمون فرضیهی دوم، ارزیابی مفروضهی همگنی واریانس ـ کوواریانس بهوسیلهی آمارهی ام ـ باکس نشان داد اگرچه مفروضهی مزبور در بین دادههای پژوهش حاضر برقرار نیست (6/9= Box's M، 031/0>P، 95/2 = F) اما انحراف از مفروضه، شدید نبود. نتیجهی آزمون کرویت بارتلت با درجه آزادی 3، در سطح 01/0 معنادار بود (24/21= 2χ) که نشاندهندهی سطح قابلقبولی از همبستگی بین مؤلفههای کنترل خشم است. نتایج تحلیل کوواریانس چندمتغیری نشان داد ارزش F (579/0=ویلکز لامبدا، 421/0=2partial h، 002/0=P، 38/8=(23 و 2)F) در سطح 01/0 معنادار است؛ بنابراین تحلیل کوواریانس یکراهه انجام شد تا معین شود کدامیک از مؤلفههای کنترل خشم در بین دو گروه نمونه به لحاظ آماری متفاوت است.
جدول 3 نشان میدهد که اجرای متغیر مستقل در سطح معناداری 01/0 مؤلفههای کنترل درونــی خشــم (01/0> P، 13/9 = (24 و 1)F) و کنترل بیرونــی خشــم (01/0> P، 04/10 = (24 و 1)F) را تحت تأثیر قرار داده است. مجذور اتای مؤلفهی کنترل درونی و بیرونی خشم بهترتیب 257/0 و 296/0 است این بدین معناست که تقریباً 5/27 درصد از واریانس کنترل درونی خشم و 6/29 درصد از واریانس بیرونی خشم با قرار گرفتن در گروه تبیین میشود. استفاده از آزمون بنفرونی نشان داد که میانگینهای تعدیلشدهی گروه آزمایش در هر دو مؤلفهی کنترل درونی خشم (01/0> P، 239/1=SE، 743/3= ∆x̄) و کنترل بیرونی خشم (01/0> P، 002/1=SE، 175/3= ∆x̄) بهصورت معناداری بیشتراست؛ بنابراین فرضیهی دوم تأیید میشود.
یافتههای پژوهش نشان داد آموزش مهارتهای روابط بینفردی، حل مسئله و کنترل خشم بر افزایش امیدواری و مدیریت خشم مادران دارای کودکان مبتلا به سرطان مؤثر بود. در بررسی فرضیهی اول، نتایج (جدول 3) نشان داد با اطمینان 99 درصد میتوان ادعا کرد که آموزش مهارتهای فوق بر افزایش امیدواری گروه نمونه مؤثر است. این یافته با پژوهشهای نگویین و همکاران (2016)، رودریگز و همکاران (2016)، هالمن و همکاران (2014) و ساهلر و همکاران (2013) همسو است.
در تبیین این یافته میتوان به ماهیت دو متغیر (مهارتهای زندگی و امیدواری) اشاره کرد. در آموزش مهارت حل مسئله به فرد کمک میشود تا بهطور مؤثر و اثربخش برای حل مشکلات با رویکردی منظم به چالشها بپردازد؛ بنابراین فرد میآموزد تا برخورد منطقی و واقعبینانه داشته باشد و به راهحلهای متفاوتی برای حل مشکل فکر کند. بهنظر میرسد وقتی هدف، حل مشکل باشد، حرکت بهسوی هدف، احساس امیدواری را برمیانگیزد. از سوی دیگر، به نظر میرسد مادرانی که کودک مبتلا به سرطان دارند همانند سایر مادران برای فرزندانشان آرزوهایی در سر میپرورانند اما با ابتلای فرزندشان به سرطان احساساتی مانند احساس گناه، غم و افسردگی در مادر شکل میگیرد ولی چون مادران بهطورمعمول مراقبان اصلی کودک هستند و عملکرد آنان در بهزیستی کودک و خانواده اهمیت دارد، آموختن مهارت کنترل خشم و روابط بینفردی میتواند به او در برقراری ارتباط خوب و مؤثر با فرزندش تأثیر داشته باشد. در این راستا، میتوان به نظر اشنایدر در مورد امید نیز استناد کرد. به نظر وی امید فرایندی شناختی مبتنی بر احساس موفقیت ناشی از منابع گوناگون و مسیرهاست (اشنایدر و مانل، 2006)؛ بنابراین ممکن است به همین دلایل، آموزش مهارتهای فوق به مادران توانسته باشد به افزایش امیدواری منجر شود.
در بررسی فرضیهی دوم، نتایج (جدول 3) نشان داد آموزش مهارتهای روابط بینفردی، حل مسئله و کنترل خشم بر افزایش مدیریت خشم گروه نمونه مؤثر بوده است. این یافته با پژوهشهای نیکمنش و همکاران (2017)، نصرتآبادی و همکاران (2016)، گرهارت و همکاران (2017)، گورنی ویکز و همکاران (2017) و نگویین و همکاران (2016) همسو است. در تبیین این یافته میتوان گفت بهواقع، سرطان یکی از انواع بیماریهای مزمن است که با وجود پیشرفتهای پزشکی، همچنان میتواند احساس ترس و درماندگی زیادی در فرد ایجاد کند. تغییر در سبک زندگی خانوادهای که کودک مبتلا به سرطان دارد ازلحاظ وظایف شغلی و خانوادگی، مشکلات روانی – اجتماعی، مشکلات مالی و غیره قابلتأمل است و گاهی ممکن است این مسائل موجب تنش در بین والدین یا اعضای دیگر خانواده شود. والدین این کودکان، در معرض مشکلاتی مانند اضطراب، استرس و خشم هستند؛ بنابراین به نظر میرسد آموزش مهارتهای فوق بتواند برای آنان در سپری کردن دورهی درمان فرزندشان مفید باشد.
در این پژوهش، با نظر به هدف سازمان بهداشت جهانی، مهارتهای یادشده با هدف افزایش توانایی روانی – اجتماعی و نیز پیشگیری از ایجاد رفتارهای آسیبزننده به بهداشت روانی – جسمانی و مدیریت خشم افراد انجام گرفت. به نظر میرسد آموختن چگونگی مدیریت خشم ناشی از بیماری فرزند توانسته است به گروه نمونه پژوهش کمک کند تا شاید با پذیرش واقعیت موجود با توان و قدرت بیشتری درمان فرزندشان را پیگیری کنند.
ازجمله محدودیتهای این پژوهش میتوان به نبود دورهی پیگیری و انتخاب غیرتصادفی گروه نمونه اشاره کرد؛ بنابراین پیشنهاد میشود در پژوهشهای بعدی دوره پیگیری انجام شود و انتخاب گروه نمونه به روش تصادفی صورت پذیرد. با توجه به یافتههای این پژوهش مبنی بر اثربخش بودن آموزش مهارتهای روابط بینفردی، حل مسئله و کنترل خشم بر افزایش امیدواری و مدیریت خشم، به دستاندرکاران سلامت کشور پیشنهاد میشود دستورالعملهای ساده و قابلاجرا همراه با محتوایی کاربردی و مفید برای آموزش مهارتهای فوق، برای همهی گروههای درگیر با موضوع سرطان، بهویژه مادران کودکان مبتلا به سرطان تهیه شود. همچنین به مشاوران و روانشناسان شاغل در بیمارستانها بهویژه مؤسسهی محک پیشنهاد میشود با بررسی میزان خشم و امیدواری والدین کودکان مبتلا به سرطان، آنان را به شرکت در دورههای آموزشی مهارتهای مدیریت خشم و افزایش امیدواری تشویق کنند
قدردانی: بر خود لازم میدانیم از مادران شرکتکننده و مسئولان مؤسسهی خیریهی محک که پژوهشگر را در انجام این پژوهش یاری کردند صمیمانه سپاسگزاری کنیم.
تعارض منافع: برحسب مدارک، در این مقاله هیچگونه تعارض منافع از سوی نویسندگان گزارش نشده است.
حامی مالی: این مقاله برگرفته از پایاننامهی کارشناسی ارشد نویسندهی اول مقاله است.
|
Reference
Berjis, M., HakimJavadi, M., Taher, M., Gholamali Lavasani, M., & HosseinKhanzadeh, A. A. (2013). A comparison of the amount of worry, hope and meaning of life in the mothers of deaf children, children with autism and children with learning disability. Journal of Learning Disabilities, 3(1), 148-155. [Persian, 1392]
Delavar, A. (2018). Research Methodology in Psychology and Educational Sciences .Tehran: Virayesh. [Persian, 1397].
Gerhart, J. I., Varela, V. S., & Burns, J. W. (2017).Brief training on patient anger increases oncology providers’ self- efficacy in communicating with angry patients. Journal of Pain and Symptom Management, 54(3), 355-360. [DOI : 10. 1016 / j. jpainsymman.2017.07.039] [PMid:28760523]
Gorniewicz, J., Floyd, M., Krishnan, K., Bishop, T. W., Tudiver, F., & Lang, F. (2017). Breaking bad news to patients with cancer: A randomized control trial of a brief communication skills training module incorporating the stories and preferences of actual patients. Patient Education and Counseling, 100 (4), 655-666. [DOI : 10 . 1016 / j.pec.2016.11.008] [PMid:27876220 PMCid:PMC5407084]
Hullmann, S. E., Fedele, D. A., Molzon, E. S., Mayes, S., & Mullins, L. L. (2014). Posttraumatic growth and hope in parents of children with cancer. Journal of Psychosocial Oncology, 32 (6), 696-707. [DOI : 10 . 1080 / 07347332 . 2014 . 955241] [PMid:25158296 PMCid:PMC4224605]
Kazak, A. E., & Noll, R.B. (2015). The integration of psychology in pediatric oncology research and practice collaboration to improve care and outcomes for children and families. American Psychology, 70(2), 146-158. [DOI:10.1037/a0035 695] [PMid:25730721]
Khodayarifard, M., Gholamali Lavasani, M., Akbari Zardkhaneh, S., & Liaghat, S. (2010). Psychometric properties Spielberger’s state - trait Anger Expression Inventory- 2 (among of Iranian students).Journal of Rehabilitation, 11(1), 47-56. [Persian, 1389].
Koc, Z., Cinarli, T., Saglam, Z., Celebi, P., & Ersoy, B. (2016). Determination of the association between continuous anger, anger expression and hope–hopelessness levels in patients with lung cancer. Journal of Thoracic Oncology, 11(4), Supplement Pages S68-S78. [DOI:10.1016/S1556-0864(16) 30162-9]
Nair, M., Paul, L.T., & Parukkutty. K. (2017).Parents’ knowledge and attitude regarding their child’s cancer and effectiveness of initial disease counseling in pediatric oncology patients .Indian Journal of Palliative Care, 23(4), 393-398. [DOI: 10.4103/IJPC.IJPC_83_17] [PMid: 29123344 PMCid: PMC5661340]
Neguyen, C., Fairclough, D. L., & Noll, R. B. (2016). Problem- solving skill training for mothers of children recently diagnosed with autism spectrum disorder: A pilot feasibility study. Autism, 20 (1), 55- 64. [DOI:10.1177/1362361314567134] [PMid: 25896269]
Nemati, S., Rassouli, M., Ilkhani, M., & Baghestani, A. R. (2017).The spiritual challenge faced by family caregivers of patiants with cancer. A qualitative study. Holistic Nursing Practice, 31(2), 110-117. [DOI:10.1097/HNP.0000000000000198] [PMid: 28181976]
Nikmanesh, Z., Kazemi, Y., & Zarenezhad Z. (2017). The impact of life skills training on competency perception and anger control in students. Educational Psychology Studies, 14(27), 221-243. [Persian, 1396]
Nosratabadi, M., Askarian Mohammadabad, N., & hamedfarshbafi, S. (2016). The effect of life skills training on self-efficacy and anger control of Kerman parents. The Second National Conference on sustainable lifestyle and family, Tehran, Islamic Azad University, Science and Research Branch of Tehran [Persian, 1395].
Porter, L. S., & Karen Steinhauser, L. F. (2018). Themes Addressed by Couples with Advanced Cancer during a Communication Skills Training Intervention. Journal of Pain and Symptom Management, 56(2), 252-258. [DOI:10.1016/j.jpainsymman.2018.04. 004] [PMid:29704618 PMCid: PMC6082423]
Rodriguez, E. M., Murphy, L., Vannatta, K., Gerhardt, C. A., Youg-saleme, T., Saylor, M., Bemis, H., Desjardins, L., Dunn, M. J., & Compas, B. (2016). Maternal coping and depressive symptoms as predictors of mother- child communication about a child’s cancer. Journal of Pediatric Psychology, 41(3), 329-339. [DOI:10.1093/jpepsy/jsv106] [PMid:26609183 PMCid:PMC5013837]
Sahler, O. J. Z., Dolgin, M. J., Phipps, S., Fairclough, D. L., Askins, M. A., katz, E. R., Noll, R. B., & Butler, R.W. (2013). Specificity of Problem- solving skills training in mothers of children newly diagnosed with cancer: Results of a multisite randomized clinical trial. Journal of Clinical Oncology, 31(10), 1329-1335. [DOI:10.1200/JCO.2011.39.1870] [PMid:23358975 PMCid: PMC3607672]
Sammon, J. D., Abdollah, F., D’Amico, A., Gettman, M., Haese, A., Suardi, N., Vickers, A., & Trinh, Q. D. (2015). Predicting life expectancy in men diagnosed with Prostate cancer. European Urology, 68(5), 756-765. [DOI:10.1016/j.eururo.2015.03.020] [PMid:25819724 PMCid: PMC4583348]
Sanatani, M., Schreier, G., & Stitt, L. (2008). Level and direction of hope in cancer patient: An exploratory longitudinal study. Supportive Care in Cancer, 16(5), 493-499. [DOI:10.1007/s00520-007-0336-6] [PMid:17891421]
Santos, S., Crespo, C., Canvarro, M. C., Alderfer, M. A, & Kazak, A. E. (2016). Family rituals financial burden and mother’s adjustment in pediatric cancer. Journal of Family Psychology, 30(8), 1008-1013. [DOI:10.1037/fam0000246] [PMid: 27617476]
Shahgholian, M., Moradi, A., & Kafi, S. M. (2007). Relationship of Alexithymia with emotional expression styles and general health in Students College. Iranian Journal of Psychiatry & Clinical Psychology, 13(3), 238-248. [Persian, 1386].
Schneider, M. A., & Mansell, R. C. (2006). Beacon in the storm: an exploration of the spirituality and faith of parents whose children have cancer. Journal of Issues in comprehensive pediatric Nursing, 29(1), 3-24. [DOI:10.1080/0146086050 0523731] [PMid:16537278]
Wu. W. W. Chang. J. T., Tsai. S. Y., & Liang. S. Y. (2018). Assessing self-concept as mediator between anger and resilience in adolescents with cancer in Taiwan .Cancer Nursing, 41(3), 210-217. [DOI:10.1097/NCC.0000000000000512] [PMid:28537955]